کد مطلب:323159 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:265

عکس العمل شیخ انصاری نسبت به مجلس بهائیت
بنده انكار نمی كنم كه نفوس مذكوره از عالم بابیت و بهائیت اطلاعی نداشتند و اگر انكار داشته باشم باز ممكن است ثابت نمایم زیرا جماعت بهائی هر كسی را كه حقیقت امر این ها بر او مكشوف نبوده باشد و نسبت به این ها نظر به عدم تفتیش مدح و قدحی ظاهر ننماید او را از خودشان خوانده و به عنوان اینكه (هر كه بر ما نیست با ما است) اسامی آن ها را درج و به عوام می فهمانند كه فلان عالم و یا فلان الدوله و بهمان السلطنه هم از ما است چنانچه جناب آقا شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه را در كاظمین وقتی كه شیخ عبد الحسین طهرانی بر علیه بهاء مجلسی منعقد نموده و شیخ مرحوم را نیز دعوت
كرده بود شیخ نظر به قیمت وقتش كه به هر ترهات صرف نتوان كرد به محض استماع مقصود از مجلس برخواسته بود فورا حضرات از این موقع استفاده نموه اسم شیخ را در رساله خال (یعنی ایقان) مذكور داشتند و یا اینكه جناب آقا میرزا حسن شیرازی را نقل كردند كه عریضه به حضور عباس افندی فرستاده و حتی در موقع وفاتش یك نسخه از میان كتبش رساله ی خال در آمده در حالتی كه تمام دروغ است و بعد عنوان كردند كه میرزا علی اصغر خان صدر اعظم از ما است و سپهدار اعظم از ما است آن دیگری مجبور شد كه چقدر از آن ها به تلف داد و این دیگری نیز هشتاد هزار تومان پول حاجی غلام رضا امین رانظر به قول خودشان خورد و از این ها نفسی نتوانستند بكشند گویا در این اواخر كشمكشی با اولادش می نمایند علاوه خود بنده نیز به غمز و لمز كرات از این حرف ها گفته ام شاهد بر این مسئله پارسال لوحی از شوقی افندی صادر شد كه تمام الواحات باب و بها و عباس افندی كه در این سنین عدیده برای هر شهر و بلدی وارد گشته از روی الواح اصلیه نسخه ی برداشته به مركز ارسال شود و برخی از آن ها كه دارای مطالب لازمه است به طبع برسد بنده در ضمن استنساخ رسیدم به جائی كه ذكر شیخ الاسلام و امین الاسلام مراغه ی درج بود تعجب كردم كه آن ها در دایره بهائیت وارد نشده اند سهل است اعدا عدو و بهائیت بودند از بهائی ها تحقیق كردم این ها از چه رو اینجا ذكر شده اند گفتند بلی در سرسر ایشان مؤمن بودند به هر حال چندی پیش از این بعد از اعراض از بهائیت در مجلس عالمی بودیم به مناسبت صحبت بهائی به میان آمد حاجی حسینقلی نامی كه ناظر شیخ الاسلام و امین الاسلام بود بدون
مقدمه اظهار كرد كه تقریبا در سنه 1300 چیزی كم و زیاد آقا جمال بروجردی به عنوان تبلیغ به مراغه آمد نظر به تازگی این مذهب آقای مزبور با آقا محمد انصاری هشت شب در جلسه این ها حاضر شده و از هر باب صحبت به میان آمد شب هشتم آقای انصاری كفرشان را اظهر من الشمس ثابت داشته با جماعت از مجلس برخواستیم كه آقا جمال مزبور دیگر استقامت نتوانسته شبانه به بناب فرار نمود بنده ملتفت شدم كه همان روزها این ها به بها عریضه نوشته و شرح مجالس را با اسامی واردین نوشته اند كه با اسم هر یك لوحی نوشته اند در حالتی كه ابدا اقدامات نداشتند دیگر بنده پایه و مایه ی حرف ها و اظهارات این ها را فهمیدم كه بعضی اسامی را نظر به اهمیتشان مخصوصا منتشر می نمایند كه بعدا به عوام امر را مشتبه نمایند.

و به جهت اینكه پایه ی مال و جان فدا كردن اشخاص را بفهمیم مجبوریم مقدماتی بنویسیم لهذا عرض می كنم وقتی سید باب شورش بر پا نمود و كلماتی تلفیق كرد و نسبتی به خود داد بعضی از طلاب و نفوس دیگر نظر به اغراض شخصی گرویدند كه در ضمن به كارهای خود صورتی بدهند و بدین وسیله عوام را بشورانند و مقاماتی برای خود احراز كنند در این بین سید باب را در ماكو و چهریق نظر به سوء سیاستی كه علماء و امرای آن زمان داشتند توقیف نمودند كه شاید بدین وسیله از مقاصد خفیه سید باب جلوگیری گردد لهذا در زمان محبوسی باب بعضی از نفوس نیز به اسم گرویده و از اصل موضوع بی خبر ماندند یعنی ممكن نشد كه حقیقت مسئله ی باب را پی برند بدون اینكه بوئی فهمیده باشند علما با دولت هم دست شده و در قلع و قمعشان كوتاهی نكردند بدین سبب مقداری كه در زنجان و
طبرس و تبریز كه در تواریخ مندرج است كشته شدند باقی نیز از كیفیات امر باب به كلی بی اطلاع بودند و در موقع استدلال مثل سركار آن ها را دلیل آوردند كه اگر حقیقتی نبود این ها را چرا كشتند و این ها برای چه به كشتن راضی شدند غافل از اینكه اگر اجل فرصت می داد و به ترهات سید باب كه در آتیه ذكر خواهد شد پی می بردند و اله العلی العظیم كه یك نفر ثابت و مستقیم نمی ماند چنانچه بعدا مختصر امنیتی برای باقی مانده گان حاصل شد رفته رفته اشخاص هوشیار تجسس و تفحص نموده حقیقتی ندیده خودشان بالطبع عقب كشیدند و آنهائی كه استقامت كرده اند نظر به استفاده مادی كه در عالم بهائیت دارند سالكند و الا ساعتی در عالم بهائی مكث نمی كردند آنهائی كه علما اعراض كرده اند و در میان بهائی ها به ناقضین تسمیه شده خیلی است اسامی چند نفر ذیلا درج می شود از جمله آقا جمال بروجردی است كه مبلغی مبرز بود و به لقب اسم الله موسوم بعدا پیر گفتار گویندش و آقا سید مهدی دهجی بود كه ایشان هم اسم الله لقب داشتند حالا همجی می گویندش و دیگری آقا سید علی اكبر دهجی است و جواد قزوینی و خلیل و جلیل خوئی و میرزا اسد الله اصفهانی كه مقالات شنی در بهائیت نوشته و در بنده موجود است از جمله به سفر تكوین شرحی مبسوط مرقوم داشته و پسر ایشان است دكتر فرید كه در زمان مسافرت عباس افندی به امریكا از ملتزمین ایشان بود و این اصدق است كه اسمش میرزا علی محمد و شهید ابن شهید لقب دارد و میرزا علی اكبر نخچوانی است و چند نفر دیگر نیز آثار اعراض كه از وجناتشان احساس گشت هر یك را به یك دسیسه كاری كشتند
عده نیز پرده از روی كار بر نداشتند امثال آقا سید اسد الله قمی كه شرح مبسوطی از ایشان دارم كه مكرر در مكرر می گفت اگر من مسلمان بودم حالا از این سادات بی سر و پا می شدم ولی در ظل امر بهائی قابل توجه شده و در هر كجا باشم در كمال استراحت آسایش می نمایم و علاوه پیر شده بود اگر می خواست این لكه را از روی خودش بردارد مردود طرفین می شد و كسی اعتنائی نمی كرد لهذا بیچاره در اواخر عمر در خانه میرزا آقا خان قائم مقامی جان به جانان سپرد انشاء الله راجع به ایشان شرح مبسوطی از قلم فانی در جای دیگر نوشته خواهد شد اما این هائی كه علنا یاسرا از امر بهائی اعراض كرده از آن جائی كه وقایع و گذارشات خودشان را ننوشتند و یا اگر نوشتند حضرات به هر دسیسه كاری در طبعش موانعی پیش آوردند لهذا تا حال مستور و پوشیده مانده بود ولی از تأییدات لاریبیه الحمد الله در این اواخر حضرت آیتی موفق شدند كه این طلسم را شكسته و شیاطین انس را مغلوب نموده و با حربه های آتشین خودشان منكوب ساختند هكذا حضرت حاجی میرزا حسن نیكو كه ایشان نیز به عقیده حضرات از مبلغین مشهور بوده و در اخبارات امری تهران اسمشان مكرر ذكر شده و در این اواخر پس از مسافرتی طولانی به هندوستان و مصر و حیفا اعراض نموده كتابی موسوم به فلسفه ی نیكو نوشته و اینكه از طبع در آمده و منتشر است در صورتی كه اساسا آقای نیكو می گویند برای كشف همین دسایس و حل وارد حضرات شده و آن ها ندانسته به ریش خود گرفتند

كذالك بنده شرحی مبسوط مرقوم می دارم و این رشته سر دراز خواهد داشت پس ثابت شد كه مال و جان دادن حضرات
ناشی از جهل و بی خبری شده و فدای جهالت گشته اند نه فدای حق در اینجا مناسب است تاریخی كه از جراید قدیم اخذ كرده ام در كشته شدن بابی ها كه دو جنبه دارد یكی این است كه مطلب مذكور قبل را ثابت می نماید كه اهالی آن زمان در كشتن این ها چه اندازه عطش داشتند كه فرصت نمی دادند تا این ها به درجه ی یقین برسند و دیگری این را ثابت می كند كه حضرات همیشه بدخواه دولت و ملتند و دشمن اسلام و سلطنت اما چون به قول تركها ناخن ندارند لهذا همیشه دم از مظلومیت می زنند و لطمات خودشان را به دین و دولت به اسم مظلومیت می زنند و در الواحات عدیده انتشار می دهند كه (الحمد لله بركل ثابت شده كه این حزب مظلوم خیرخواه دولت و ملتند و آرزوئی جز ترقی مملكت ندارند چنانچه تا حال از این حزب مظلوم بر علیه دولت و ملت قیامی نشده و سوء قصدی بروز نكرده نه در سیاسیات مداخله دارند و نه در اجتماعات)

ولی این تاریخ ثابت می كند كه این ها همیشه مترصد یك فرصتی هستند كه كار خودشان را بنمایند و نیز ما می دانیم چه مفاسدی زیر سر دارند

(روزنامه وقایع اتفاقیه به تاریخ پنجشنبه دهم ماه ذیقعدة الحرام مطابق سال سیچقان ئیل 1268 اخبار داخله ممالك محروسه ی ایران دار الخلافه تهران نمره 82

در هفته ی گذشته چون اصل حقیقت كیفیت كما ینبغی به طور وضوح و شهود معلوم و مشهود نگردیده بود

مقدمه ی آن چند نفر خبیث مردود كه از سوء نیت قصد منكری نسبت به وجود مبارك اعلی حضرت شاهنشاهی داشتند به طور اجمال نوشته شده بود تفصیل آن اجمال این است
كه جمعی شقی بدبخت لا مذهب كرد آمده پیروی و متابعت سید علی محمد باب شیرازی را كه در سنه ماضیه مذهبی بغیر ما انزل الله اختراع كرده بود به سزای عمل خود رسیده پیشنهاد كرده بودند چون موافق قاعده علوم ادیان و مل نمی توانستند حقیقت مذهب خود را برسانند و اگر آشكار می كردند بطلان آن به طور وضوح معلوم و مشهود بود چنانه بعضی از كتب و نوشتجات و احكام آن ها كه به دست افتاد همه محض كفر و كفر محض بود در گفت و شنود و مباحثه ی علمی نمی توانستند مذهب كفر آثار خود را كه تالی دعوی الوهیت بود آشكار كنند به خیال سلطنت افتادند كه شاید رخنه ئی در اجزای سلطنت نمایند و آشوبی بر پا كنند كه به دعوی مذهب باطل خود در مقام تاخت و تاز و نهب و غارت بر آمده از دست اندازی به مال مردم تمتعی بر گیرند جمعی بی مغز فرومایه كه رئیس و قطب آن ها ملا شیخعلی نام ترشیزی بود و نیابت باب سابق را ادعا می نمود خود را به حضرت عظیم ملقب داشته و از اصحاب و اتباع آن باب تنی چند به دور خود گرد آورده بعضی از اشرار و الواط و اوباش خام هوس را هم فریفته كه از جمله یكی حاجی سلیمان خان پسر یحیی خان تبریزی بود در خانه ی این خبیث در دارالخلافه تهران در محله ی مشهور به سرچشمه جمع آمده علی الخفیه بنای شور و شوری گذاشته همت بقصد گزند و آسیب وجود اعلی حضرت پادشاهی گماشتند دوازده نفر از آن ها كه داوطلب شدند منتخب كرده به هر یك سلاح حرب از قبیل قمه و طپانچه و كارد دادند كه آمده در نیاوران هر جا و هر وقت كه بتوانند و دست بیابند آسیبی به وجود مبارك برسانند و خود نیز با كمال استعداد در خانه ی سلیمان خان آماده و مهیا بودند كه
به محض گذشتن امر بیرون آمده به اسم ادعای مذهب به هیئت اجتماع دست به تاخت و تاز و سفك دمآء مسلمین بگشایند